سُبُل

چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید

سُبُل

چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید

دومین نقد هزار سال فریب ۱

 

سلام

در این نوشته کلیات نوشته قبل را تکمیل می کنم و امیدوارم که در کنار هم بر دانش خودمون اضافه کنیم.

در مورد اینکه آیات قرآن به هم پیوسته و مکمل یکدیگر است باید عرض کنم که اگر این مطلب را قبول نداشته باشیم و فقط بخواهیم از یک آیه معنی آن را برداشت کنیم مطمئنا کاری ناصواب و غیر علمی و اصولی انجام داده ایم. مثلا" می توانیم فقط با در نظر گرفتن آیه 40 سوره الحاقه «که قرآن به حقیقت کلام رسول بزرگواری است» بگوییم خوب پس این کلام خدا نیست و سخن پیامبر است!!!! اما این آیه در 3 آیه پس از خود تکمیل شده که «تنزیل خدای عالمیان است» و در آیات 45 - 44 می فرماید «و اگر از دروغ بر ما برخی سخنان را می بست * محققا" او را از یمینش می گرفتیم * و رگ و تینش را قطع می کردیم». حال آیا باید من با گزینش آیه 40 بگویم خوب این که سخن خدا نیست و پیامبر از خودش گفته و خوب به هر حال چون شخص بزرگواری است کلامش هم خوب اما کلام خدا که نمی شود و جهان شمول نیست؟!؟!

یا مثلا" آیه 26 سوره جن را بگیرم که می فرماید «او دانای غیب عالم است و هیچ کس را بر غیب خود آگاه نمی سازد» و بعد هم بگویم خوب پس پیامبر هم عین ما فقط هر چی می دیده یا خوانده بوده می دانسته و خیلی از حرف هایش دلیل و مدرک نداشته است. در صورتی که باید آیه بعد را هم که می فرماید «مگر آن کسی را که به پیامبری برگزیده است که فرشتگان را از پیش و و پشت سر او می فرستد» بخوانم که گمراه نشوم و از روی اشتباه مطلب ناروایی به یگانه آفریدگار هستی نسبت ندهم.

یا اگر چنین گزینشی عمل کنیم مانند کسانی نیستیم که به استناد آیه 4 سوره ماعون که در آن آمده «پس وای بر نمازگزاران» می گویند ما نماز نمی خوانیم چون خدا خودش گفته وای بر آنها!!!! اما آیه قبل و بعد آن توجه نمی کنند که خدا چه نوع نمازگزارانی را گفته است.

آیا با این روش بدتر از کسانی نیستم که به استناد آیه 43 سوره نسا با مضمون «ای اهل ایمان هرگز در حال مستی به نماز نیایید تا بدانید چه می گویید و ...» عقیده دارند ما شراب می خوریم ولی در حال مستی نماز نمی خونیم یا نمازمون را می خونیم و بعد شراب می خوریم!!!! و به ظن خویش به فرمان خدا گوش فرا می دهند غافل از اینکه خدا شراب را طی 4 مرحله و به تدریج حرام کرده است و در نهایت در آیات 90 و 91 سوره مائده حکم حرام بودن قطعی شراب و قمار را صادر کرده که دیگر شکی باقی نماند و شدیدترین نوع تحریم را که فقط مشابه آن را در مورد شرک ذکر کرده است برای آن قائل شده است. پس اینجا من باید از خودم بپرسم «فأین تذهبون»، و به راستی به کجا می روم با چنین طرز فکری؟؟

من هم می توانم با تعداد زیادی از آیات مساله شفاعت را منتفی دانسته و وجود آن را انکار کنم و به مطرح کنندگان آن خرده بگیرم اما اگر همه آیات را در نظر بگیرم متوجه می شوم که چقدر در مورد آن اشتباه شده است و چه بسیار افرادی را که به شرک مبتلا نکرده است (چه موافق و چه مخالف).

«آنگونه که بر تقسیم کنندگان (آیات) نازل کردیم (90) * آنان که قرآن را جزء جزء کردند (91) * قسم به خدای تو که از همه آنها سخت مواخذه خواهیم کرد (92)» سوره حجر.

 

اما در مورد اشتراک ادیان:

آیاتی که در متن شما آورده شده است خود بیانگر این است که همه پیامبران گذشته هم به دین اسلام بودند و برای همین در آیه 19 سوره آل عمران می خوانیم «همانا دین نزد خدا اسلام است و ...» و اگر دین سایر پیامبران غیر اسلام بود جای تعجب داشت. در معنی اسلام هم که دین تسلیم در برابر خداست آیات لازم را آورده اید. این خود نشان از این دارد که ادیان به هم پیوستگی دارند و در امتداد یکدیگر هستند. اختلاف در شریعت است و مثلا" شریعت عیسی (ع) با موسی (ع) فرق داشت و شریعت محمد (ص) متفاوت از آن دو است (لازم به ذکر است که شریعت با دین فرق دارد).

در نوشته قبل فقط آدرس داده بودم و در اینجا متن آیات را می آورم: «هرکس غیر از اسلام دینی اختیار کند هرگز از وی پذیرفته نیست و او در آخرت از زیانکاران است» آیه 85 سوره آل عمران. این آیه پس از آیه 84 است که شما مرقوم فرموده اید. بعد از آن آیه 102 همین سوره مبارکه یعنی «ای اهل ایمان از خدا بترسید چنانچه شایسته خداترس بودن است و نمیرید جز به دین اسلام». همچنین از آیه 64 آل عمران سخن به میان آورده اید که بعد از یکی از جریانات مهم زمان پیامبر یعنی مباهله قرار گرفته و در ادامه آن می باشد و 3 آیه بعد از آن یعنی آیه 67 آل عمران می خوانیم «ابراهیم به آیین یهود و نصرانیت نبود لیکن به دین حنیف اسلام بود و هرگز از آنان که به خدا شرک آوردند نبود» پس آیین یهود و نصاری با آن دینی که شما هم آیات آن آوردید و در اینجا نمونه یک مومن به آن آیین تسلیم، ابراهیم (ع) ذکر شده، فرق داشته و تسلیم در برابر خدا نیست. ضمن آنکه اصلا" ابراهیم قبل از موسی (ع) بوده و مسلما" شریعتیش متفاوت بود. مثلا" اگر من امروز نام مسلمان دارم اما یک امام را در حد خدا یا بالاتر از رسول الله بدانم، با آنکه باز هم مسلمانم خوانند اما در پیشگاه خدا دینم اسلام نیست.

همچنین آیه 136 سوره بقره را آورده اید که همه پیامبران را یکی می داند سخن از ایمان مسلمانان به آنها می گوید و من در ادامه آن آیه 137 را هم ذکر می کنم «پس اگر آنان (یهود و نصاری) نیز به آنچه شما ایمان آوردید، ایمان بیاورند، راه حق را یافته اند و اگر روی بگردانند شک نیست که آنان در ستیزند و...» پس اگر پیامبری به دین اسلام بود دلیل نمی شود پیروان آن هم مسلمان باشند، مثلا" همه پیروان محمد (ص) مسلمان واقعی نیستند. به همین دلیل است که در چند آیه قبل می فرماید «آنها (پیامبران مذکور) گروهی بودند که در گذشتند، دستاوردشان برای خودشان و دست آورد شما هم برای خود شماست، شما مسوول کار آنها نخواهید بود» بقره آیه 134.

آیه 13 سوره شوری را آورده اید، من ادامه آن را جهت شناخت بیشتر ارتباط ادیان می آورم: «...و کسانی که بعد از آنها وارثان کتاب شدند نسبت به آن در شک و تردیدند، شکی همراه با بدبینی (14) * پس به همین خاطر تو نیز دعوت کن و آنچنان که مامور شده ای استقامت نما و از هوی و هوس های آنها پیروی مکن و بگو به هر کتابی که خدا نازل کرده ایمان آورده ام و مامورم در میان شما عدالت کنم ، خداوند پروردگار ما و شماست، اعمال ما برای ما و اعمال شما از آن شماست، میان ما حجتی (برای خصومت) نیست و خداوند ما و شما را یکجا جمع می کند و بازگشت به سوی اوست (15)» بازهم در اینجا از دعوت پیامبر از سایرین سخن به میان آمده، یعنی حتی اگر پیرو آیینی مسلمان به خدا بوده حالا که شریعت جدید آمده باید پیرو آن باشد.

 

دین جهانی یا قومی:

مطلب را با تکمیل نظرات قبلی در مورد جهانی بودن دین اسلام و شریعت حضرت محمد (ص) ادامه می دهم. تعدادی از آیات بالا به این قسمت هم مربوط می شود و نشان می دهد که چقدر اسلام با سایر مردمان و من جمله پیروان یهود و نصاری سخن می گوید و آنها را بشارت و انذار می دهد. حال توضیحات بیشتر! همانطور که در نوشته پیشینم عرض کردن در آیه 50 سوره آل عمران از قول حضرت عیسی (ع) آمده «و در حالی که کتاب شما تورات شما را تصدیق می کنم و حلال گردانم بعضی چیزهایی را که بر شما حرام شده بود و از طرف خداوند برای شما معجزی آورده ام، پس از خدا بترسید و مرا بپرستید» بعد در سوره صف آیه 6 خداوند کریم می فرماید «و هنگامی که عیسی مریم به بنی اسرائیل گفت: همانا من رسول خدا به سوی شما هستم و به حقانیت کتاب تورات که در مقابل من است تصدیق می کنم و نیز مژده می دهم که بعد از من رسول بزرگواری که نامش (در انجیل من) احمد است می آید. چون آن رسول ما با آیات و معجزات به سوی خلق آمد گفتند این سحری آشکار است» در آیه 157 سوره اعراف می خوانیم «هم آنان که پیروی کنند از آن رسول پیغمبر امی که در تورات و انجیلی که در دست آنهاست او را نگاشته یابند که آنها را امر به هر نیکویی و نهی از هر زشتی خواهد کرد و بر آنان هر طعام پاکیزه و مطبوع را حلال و هر پلید را حرام می گرداند و احکام پر رنج و مشقتی را که چون زنجیر به گردن خود نهاده اند از آنان بر می دارد. پس آنان که به او گرویدند و از او حرمت و عزت نگاه داشتند و یاری او کردند و نوری را که به او نازل شد پیروی نمودند آن گروه به حقیقت رستگاران عالمند» حال آیا این نشان دهنده سیر تکاملی هدایت خداوند بزرگ برای مردمانش نمی باشد؟ آیا این ثابت نمی کند که حضرت عیسی بن مریم (ع) آمد تا شریعت موسی عمران (ع) را ارتقا داده، از تحریفات پاک کند و دشواری هایش را آسان نماید و در ادامه خاتم پیامبران حضرت محمد مصطفی (ع) به دستور خداوند جهانیان آمد تا آسانترین، کاملترین و بهترین شیوه هدایت را بر همگان روشن سازد و حجت را بر خلق تمام نماید و تصمیم درست و غلط گرفتن را بر خودشان گذارد. حتما" مستحضر هستید که تکالیف دین اسلام (شریعت حضرت محمد (ص)) نسبت به شریعت های گذشته بسیار آسان تر می باشد و حقوق در نظر گرفته شده والاتر و بهتر. به نظر شما عجیب نیست که (به برداشت شما) دینی که فقط برای مردم مکه و اطراف آن نازل شده چنین گسترده و همه جانبه مدعی هدایت سایر اقوام می باشد و آنها را اینگونه دعوت می کند و رسولش به قیصر و خسرو صاحبان بزرگترین امپراطوری های زمان خودش دعوت نامه می فرستد و وظیفه اش که ابلاغ پیام الهی است را به انجام می رساند؟ أفلا یتدبرون؟! آیا ایران و روم و حبشه اطراف مکه است؟ یا معتقدید که پیامبر از فرمان خدا که حیطه عملش را مکه و اطراف آن تعیین کرده تخطی کرده و برای مقاصد شخصی می نویسد "از محمد بنده خدا به خسرو شاه ایران"؟! این کار دون شان پیامبر نیست؟! برای محدود سازی حیطه عمل پیامبر استناد به آیه 214 سوره مبارکه شعراء یعنی «و خویشان نزدیکت را بترسان» بهتر نیست؟! اینگونه دیگر قوم پیامبر حتی از بنی هاشم هم محدود تر شده و خانواده خودش را در بر می گیرد؟! سیره عقلا همچین چیزی را می پذیرد؟ روزبه ایرانی، صهیب رومی و بلال حبشی فرسنگ ها در پی حقیقت دنبال یک دین خانوادگی رفتند؟ «آیا هر پیغمبری که از جانب خدا اوامری بر خلاف هوای نفس شما آورد گردنفرای و سرپیچی نموده و گروهی را تکذیب و جمعی را به قتل می رسانید؟» سوره بقره آیه 87.

در تجمیع آیات و تفسیر برخی توسط برخی، نمونه دیگر اینکه همه پیامبران به تایید آیات 136 بقره و 84 آل عمران (که چون شما متن آنها را ذکر کرده اید من صرفنظر می کنم) فرستاده خدا هستند و فرقی بین آنها نمی گذاریم و در آیه 253 سوره بقره می خوانیم بعضی بر بعضی دیگر برتری دارند. این برتری در چیست؟ همین آیه بر نوع ارتباط با خدا و معجزات آنها اشاره می نماید و از خصومت و قتال مردم با یکدیگر و ایمان برخی و کفر برخی دیگر سخن می گوید. وقتی برای این تفاوت مثال هایی چون نحوه ارتباط با خدا و یا معجرات ذکر می شود پس حتما این پیامبران حیطه عمل و وظایفشان متفاوت بوده که به ابزار متفاوت نیاز داشته اند و خدا برای آنها در نظر گرفته است. مثلا حضرت موسی برای یک قوم بهانه گیر و بی منطق نُه معجزه بی نظیر می آورد باز هم تعداد کمی با ایمان می مانند و در ادامه برای آنها حضرت عیسی (ع) اصلا با معجره متولد می شود و معجزات روشن تر می آورد اما باز هم آنها در ایمان اختلاف پیدا می کنند اما مثلا" مردم منطقه ای دیگر به راحتی به دین مسیح می گروند. پس برخی پیامبران صرفا" قومی بوده اند و برخی علاوه بر قوم خود وظایف بزرگتری هم بر عهده داشتند. برخی کتاب داشتند و برخی نداشتند. برخی شریعت جدید می آوردند و برخی شریعت پیامبر قبلی را پیروی می کردند. برخی اولوالعزم بودند و برخی پیرو. موسی شریعت جدید می آورد و کتاب دارد اما هارون کمک او و ادامه دهنده راه اوست. پس بین پیامبران از لحاظ ایمان داشتن به مشیشان هیچ فرقی نیست اما مسلما" از لحاظ حیطه وظایفشان و شریعتشان تفاوت داشتند. تاریخ هم این را ثابت کرده و امروز هم تعداد پیروان ادیان بزرگ الهی بیانگر همین موضوع است. من به این نتیجه می رسم که برخی از پیامبران مخصوص یک قوم بودند و فقط به هدایت آنها می پرداختند و برخی دیگر می آمدند که مسوولیتشان سنگین تر بود و علاوه بر قوم خود اقوام دیگر را هم باید تحت تاثیر می گذاشتند. به عبارت دیگر عده ای از پیامبران اقوام مختلف (هر پیامبر قوم خود) را آماده پذیرش ادیان بزرگتر (که شریعت جدید می آوردند) می کردند و در نهایت امر، پیامبری مبعوث می شود که هدایت و بشارت و انذار را باید از خانواده خود شروع کرده، در قوم عرب زبان گسترش داده و در نهایت به جهانیان عرضه نماید. «او رسول خدا و خاتم انبیاست و خدا بر همه امور عالم آگاه است» سوره احزاب آیه 40. آیا پیامبری که برای یک قوم عرب زبان شهر مکه و اطراف آن مبعوث می شود معنای خاتمیت در موردش مصداق پیدا می کند؟ شاید کسی بگوید خاتم رسولان قوم عرب! من می پرسم مگر قوم عرب چند پیامبر داشت که اینقدر حول خاتمیت آن مانور داده شده است. محمد (ص) آمد تا شریعت نهایی را به جهانیان عرضه نماید.

بازهم آیاتی روشن را ذکر می کنم به امید اینکه بیشتر فکر کنیم: سوره مائده «پس چون پیمان شکستند (بنی اسرائیل) آنان را لعنت کردیم و دلهایشان را سخت گردانیدیم، کلمات خدا را از جای خود تغییر می دهند و از آن کلمات که به آنها پند داده شد نصیب بزرگی را از دست دادند و دائم بر خیانتکاری آن قوم مطلع می شوی جز قلیلی از ایشان، پس تو از آنها درگذر و عفو کن که خدا نیکوکاران را دوست دارد (آیه 13) * و از آنان که گفتند ما به کیش عیسی هستیم، عهد گرفتیم، آنان نیز در آنچه (انجیل) پند داده شدند نصیب بزرگی را از دست دادند، ما هم آتش جنگ و دشمنی را تا قیامت میان آنها برافروختیم و به زودی خدا آنها را بر آنچه می کنند آگاه خواهد ساخت (آیه 14) * ای اهل کتاب تحقیقا" رسول ما به سوی شما آمده که حقایق و احکام بسیاری از آنچه از کتاب آسمانی پنهان می دارید برای شما بیان می کند و از سر بسیاری (خطاهای شما) در می گذرد. همانا از جانب خدا برای شما نوری و کتابی آشکار آمد (آیه 15) * ای اهل کتاب، تحقیقا" رسول ما به سوی شما آمد که برای شما (حقایق دین را) بیان می کند در دوران فترت پیامبران (دوره تعطیلی آمدن پیامبران)، تا نگویید رسولی که بشارت و بیم دهد بر ما نیامد. پس آن رسول بشارت دهنده و بیم آور به سوی شما آمد و خدا بر هر چیز توانست (آیه 19)».

آیا هنوز جای شکی است که این قرآن و پیامبر آورنده اش مخصوص مرد ام القری و اطرافش می باشد یا همه اقوام جهان را در بر می گیرد که اهل کتاب (یهودیان و مسیحیان) نمونه ای از آنهاست (شاید پیروان بزرگترین شریعت ها به جهت مشت نمونه خروار ذکر شده تا ابهامی در مورد ادیان و شریعت های دیگر که پیروان کمتری داشته اند باقی نماند). کسی که فقط یک بار هم متن قرآن را خوانده باشد به این مطلب رسیده که فقط تعداد کمی از آیات اعراب بادیه نشین، مردم مکه یا مدینه و اطراف آن را مورد خطاب مستقیم قرار داده است. اهل کتاب بیشتر از آنها مورد خطاب قرار گرفته اند. آیا این کتاب آنهاست و قوم مورد خطاب پیامبر اهل کتاب مکه و اطراف آنها بوده است؟!؟!؟ فکر می کنم باید این حقیقت را قبول کنیم که قرآن فراتر از زمان و مکان خاصی است و یکی از معجزات و فرا انسانی بودنش همین است.

در آیه 78 سوره حج می خوانیم «...او (خدا) شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما و شما بر سایر خلق گواه باشید....» آیا منظور از "سایر خلق" (الناس) مثلا" سایر مردم مکه یا عرب زبان است که هنوز ایمان نیاورده اند؟!؟ خلق معنایی عام تر دارد. حتی از این مضمون می توان این نکته را هم برداشت کرد که تا قبل از این رسما" نام دینی و شریعتی اسلام و پیروانش مسلمان نامیده نشده اند به این دلیل است که باید دین تکمیل و شریعت فراگیر و کامل و حجت بی شبه تمام می شد تا فراگیرترین و اصلی ترین نام هم برای آخرین دین و شریعت و پیروانش اظهار شود. به همین خاطر به پیروان پیامبران گذشته بر خلاف اینکه پیامبرانشان دین اسلام داشتند، مسلمان نمی گویند و دینشان با اینکه در اصل اسلام (تسلیم در برابر خدا) بوده است ولی به اسلام معروف نیست.

در سوره اعراف آیه 35 خدا از کلی ترین عنوان انسان یاد می کند (بنی ءآدم): «ای فرزندان آدم، چون پیغمبرانی از جنس شما بیایند و آیات مرا برا شما بخوانند، پس هر که تقوا پیشه کرد و به کار شایسته شتافت، هیچ ترس و اندوهی بر آنها نخواهد بود» سفارش جهانی به نوع بشر در کتابی که متعلق به یک قوم خاص یا اهل یک زبان خاص باشد بی هدف است و خداوند از این صفت مبراست، پس منظور جهانی دین اسلام و رسالت محمد (ص) بار دیگر اثبات می شود.

«این قرآن نه بدان پایه است که کسی جز به وحی تواند بافت، لیکن سایر کتب آسمانی را تصدیق کرده می کند و کتاب (آن کتاب ها) را به تفصیل بیان می کند که بی هیچ شک نازل از جانب خدای عالمیان است» سوره یونس آیه 37. این آیه هم نشان می دهند که قرآن تفصیل کننده کتب پیشین است و اجمال آنها را به تفصیل در می آورد و پر واضح است که این مطلب پیوستگی ادیان و ارتباط آنها با یکدیگر را بیان می کند و نشان از آن دارد که قرآن ضمن آنکه احکام کتب پیش را آسانتر می نماید آنچه که از آنها به هم آمیخته و مشخص نیست، باز می کند و این حکمت کتابی است که پایان بخش وحی الهی به بشریت است. آخرین گفته های خداوند برای هدایت بندگانش کاملترین آنهاست و عدل الهی فراتر از آن است که کاملترین سخنان را برای مردم منطقه ای خاص بیان کند. پس این آیه هم از بزرگی و تکمیل بودن قرآن به عنوان یک کتاب آسمانی نشانی دارد و هم از همگانی بودن مخاطبش.

 «این کتاب را هم که به حق بر تو نازل کرده ایم مصدق باقیمانده از کتاب های قبلی و مسلط بر حفظ آنهاست...» سوره مائده آیه 48. در این آیه هم همچون آیه بالا به دو صفت از صفات فرا گروهی و فرا زمانی مخاطب قرآن و برتر بودن آن از نظر تکامل سخن به میان آمده وگرنه کتابی که کامل، پایان بخش و همگانی نباشد چگونه می تواند مصدق و مُهَیمِن کتب قبلیش باشد؟! اصلا" کتابی که مخصوص یک قوم خاص است را چه به تصدیق کتب گذشته و بالاتر از آن چه به حاکم بر حفظ آنها؟! همچنین کتابی که کامل نباشد چگونه شایستگی حاکم بودن بر حفاظت کتب پیشین را دارد و اصلا" چه دخلی به آن دارد؟!؟ «أعوذ بالله من الشیطان رجیم»

این همه آیات و استدلال را از این جهت آوردم که دوستان با قدرت اندیشه و تفکر خود به باور صحیح برسند اما اگر هنوز ابهامی وجود دارد، در پایان این قسمت از بحث به آیاتی چند که صریحا" به موضوع جهانی بودن دین حنیف اسلام و شریعت محمد (ص) دلالت دارد اشاره ای مختصر می کنم:

آیاتی که در آنها صفت عام انسان (الناس) آمده جهت تفکر بیشتر:

«... و ما ترا به رسالت برای مردم فرستادیم و تنها گواهی خدا کافی است نساء آیه 79».

«ای مردم، همانا این پیغمبر به حق از جانب پروردگارتان آمده، پس ایمان آرید که برای شما بهتر است... سوره نساء آیه 170».

همچنین آیات زیر که بیانگر این حقیقت است:

از آیه 92 سوره مبارکه انعام جهت اثبات مخاطب بودن مردم مکه و اطراف آن توسط پیامبر اکرم (ص) سخن به میان آمده، اما در 4 خط بالاتر از آن یعنی در پایان آیه 90 همین سوره مکمل آن را می بینیم: «آنها (پیامبران نامبرده) کسانی بودند که خدا خود آنها را هدایت نمود، تو نیز از راه آنها پیروی نما و بگو که من مزد رسالت از شما نمی خواهم، این نیست جز یادآوری و پندی برای اهل عالم». اگر سوره مبارکه از ابتدا مورد مطالعه قرار گیرد قبل از همه اینها جواب سوال خود را در آیه 19 می یابیم.  «... و وحی شده به من آیات تا به آن شما و هر کس را که خبر این به او رسد بترسانم. آیا شما....».

و این آیه تمام کننده حجت بر همه: «بگو ای مردم که من بر همه شما جنس بشر رسول خدایم، خدایی که ... اعراف آیه 158».

امیدوارم که در این قسمت ابهامات احتمالی برطرف شده باشد.

 

قرآن و ام الکتاب:

در قسمت بعد راجع به ام الکتاب و نا محدود بودن کلمات آن سخن می گویم. همانطور که شما هم آیات مورد نظر را آورده اید و آنچه همه می دانند و اصلا" در اثبات ذات خدا هم وحود دارد، مساله بی نهایت بودن خداست. آیا کسی در این شک دارد؟ اگر غیر از این را کسی قبول داشته باشد باید از ابتدا در مورد خدا صحبت کرد و دلیل آوردن از قرآن برای او دردی را درمان نمی کند چون قرآن کلام همان خدایی است که او در آن شک دارد. پس این بحث ما برای کسانی است که به خدا و نزول قرآن از سوی او ایمان دارند وگرنه مصداق قرآنی آوردن معنایی پیدا نمی کرد. حال که خدایی نا محدود را قبول داریم پس عقلا" صفات او، علم او و کلمات او هم که از علمش سرجشمه می گیرد مانند بسیاری چیرهای دیگرش نا محدود است و آیات مورد اشاره توسط شما هم موید همین نکته است. اگر محدودیتی وجود داشت بشر هم این مقدار پیشرفت علمی نداشت و یا لااقل به این فکر می کرد که روزی به نهایت علم دست می یابد. پس بدیهیاتی را جهت تذکر آورده اید که بسیار نکوست. اما چون ممکن است از جملات ذکر شده در ابتدای متن این غرض برداشت شود که چون کتاب محفوظ نزد خدا بی پایان است پس هر کتاب آسمانی منزول برای ما هم ناقص است نکاتی را متذکر می شوم. این نکته مسلمی است که هر کتاب آسمانی نسبت به تمام علم خداوند ناقص است اما باید ببینیم هدف از نزول آن کتاب چه بوده است. مثلا" در کتاب محفوظ نزد خدا تمامی علومی که بشر به مرور به آن دست میابد و تمام آنچه هنوز دست نیافته است و تمام آنچه که اصلا" در توان دست یابی بشر نیست و یا اصلا" به او مربوط نیست وجود دارد و محفوظ است. حال آیا همه آن علوم مختلف باید در قرآن یا یک کتاب آسمانی دیگر ذکر شده باشد تا حکم به کامل بودن آنها دهیم؟ اگر قرار بود که همه مطالب کتاب محفوظ بر بشر نازل شود که دیگر نیازی به فکر و اندیشه و تلاش نبود. آیا قرار است در کتاب آسمانی فرمول های ریاضی، دستور ساخت سفینه ای برای ورود به جو خورشید (!) یا مثلا" اسم فلان پسر بچه ای که در زمان فرعون از فلان خانواده به دستور او به قتل رسید باید ذکر شود. آیا از خود نمی پرسید رمز اینکه آیات قرآن وقتی داستانی را نقل می کند از آوردن بسیاری اسم ها خودداری می کند چیست؟ آیا نباید دریابیم که قرآن ما را به زمان خاصی وصل نمی کند تا از آنچه که مشابه آن مسائل در حال اتفاق می افتد غافل نشویم؟ قرآن به ما خط مشی نشان می دهد. یکی از رموز جاودانگی قرآن همین است که در هر لحظه ای و هر مکانی و هر قرنی جای تفکر در آن باز است. اگر غیر از این بود قرائت های مختلف از دین به وجود می آمد؟ من از همگان می پرسم اگر قرار بود قرآن بیان کننده تمام علم خدا باشد یک آیه در آن نمی آمد که بگوید غیر آن هیچ کتابی نخوانید یا لااقل یک حدیث می دیدیم که سایر علوم را نفی کند؟!؟! قرآن هدف و برنامه دیگری دارد. راه بندگی خدا را نشان می دهد. این منم که باید چه در نمازم و چه در کارم و چه در لحظه لحظه زندگیم اصول بندگی را رعایت کنم. قرآن درست از نجوم، فیزیک، هنر و هر چیزی مثال می زند که من خفته از خواب بیدار شوم ولی نیامده به من راه و رسم پول درآوردن را نشان دهد بلکه آمده به من نشان دهد که وقتی می خواهم پول درآورم چه معیارهایی را در نظر بگیرم که از بندگی پروردگارم دور نشوم و حق دیگران را هم رعایت کنم.

حال اگر کسی بخواهد با استناد به آیات ذکر شده شما، ناقص بودن قرآن را نشان دهد و به این نتیجه برسد که این کتاب برای هدایت و درستی راه من کافی نیست در اشتباه است. حال از خود قرآن مصداق می آوریم:

آیه 37 سوره یونس و 48 سوره مائده را در بالا در قسمت مربوط به جهانی بودن دین پیامبر آوردم و در این قسمت از ذکر آنها صرف نظر می کنم. در همانجا مشخص است که قرآن کاملترین کتاب آسمانی است.

«همانا این کتاب نزد ما در لوح محفوظ (ام الکتاب) بسی بلند پایه و محکم اساس است» سوره زخرف آیه 4.

«همانا این قرآن به راست و استوارترین طریق هدایت می کند و اهل ایمان را که نیکوکار باشند به اجر و ثواب بزرگ بشارت می دهد» سوره اسراء آیه 9.

«و ما در این قرآن انواع سخنان را بیان کردیم تا خلق متذکر شوند و از آن پند گیرند ولیکن بدان را به جز نفرت حاصلی نمی افزاید» سوره اسراء آیه 41.

«و ما آنچه از قرآن فرستیم شفا و رحمت برای اهل ایمان است و ظالمان را به جز زیان چیزی نخواهد افزود» سوره اسراء آیه 82.

«... و ما بر تو این کتاب را فرستادیم تا حقیقت هر چیز را روشن کند و برای مسلمین هدایت و رحمت و بشارت باشد» سوره نحل آیه 89.

این آیات به روشنی نشان می دهد که قرآن برترین کتاب نازل شده آسمانی و کامل ترین آنها ست، منظور از نزولش چیست و نسبت به چه چیزی کامل ترین است. توضیح بیشتری اگر نیاز بود باب سخن باز است.

 

 

مطالب راجع به قسمت دوم بحث هزار سال فریب را هم در آینده می آورم.

با آرزوی سربلندی همگان

نظرات 7 + ارسال نظر
بیندیش جمعه 16 دی 1384 ساعت 22:04 http://biandish.persianblog.com

هادی جان جمع آوری خیلی خوبی بود. ولی جا برای بحث هنوز خیلی خیلی بازه. متاسفانه مدتی سرم خیلی شلوغ خواهد بود و فرصت وارد شدن به بحث را ندارم ولی یه روزی اینکار را میکنم. اما توصیم اینه که اگه مقالات مجتهد شبستری کدیور و سروش را هم در این ارتباط نخوندی بخونی. لزومی نداره موافق نظراتشون باشی یا بشی. بهت یه دید جدید میده که کمک میکنه تجزیه تحلیل کاملتری از مسئله بدست بیاری. بعضی از مقالات سروش روی سایتش هست فکر کنم کتاب "بسط تجربه نبوی" هم تو کتابفروشی ها باشه.

سٌبٌل شنبه 17 دی 1384 ساعت 01:01 http://sobol.blogsky.com

سلام بیندیش جان. ممنون که مرتب سر میزنی و نظر میدی. تا اونجایی که بتونم می خونم. مخصوصا از سروش که چون آدما به فکر می ندازه خیلی دوستش دارم و ازش استفاده می کنم. اگه خلاصه و تیتروار هم نظرات را در هر قسمت بدی مسلما استفاده می کنم. بازم ممنون

ارش شنبه 17 دی 1384 ساعت 05:38 http://kaver.mihanblog.com

لینک شما رو اضافه کردیم. اگه براتون مقدور هست لینک ما رو به اسم نشریه کویر اضافه کنید. ابی باشی...

ح شنبه 17 دی 1384 ساعت 09:30 http://aeenegoftego.blogfa.com

پست شما را خواندم متشکرم

محیا شنبه 17 دی 1384 ساعت 09:37 http://mahya999.blogfa.com

وب لاگ مفیدی داری...باید یه روز سر فرصت همشو بخونم....

سما شنبه 17 دی 1384 ساعت 09:58 http://kabeyejanan.mihanblog.com/

سلام
ممنون که سرزدید. و تبریک برای راه انداختن این وبلاگ. ظاهراً که خیلی مصمم و پرکار شروع کردید. متن‌های هر پست به نظرم یه‌کم طولانی‌ میاد ولی خوب مفیدن و قابل تقدیر. هنوز وقت نکردم همش رو به خونم در اولین فرصت ان شاؤالله می‌خونم و نظر می‌دهم. راستی در مورد تبادل لینک هم موافقم و لینک شما رو اضافه کردم.

رز شنبه 17 دی 1384 ساعت 17:08 http://rosydream.persianblog.com

سلام دوست ارجمند. از مطالب ارزشمندتان بهره وافر بردم. بسیار ممنونم که به من سر زدید و برای شما آرزوی موفقیت دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد